خونه قبلی‌مون.
 یعنی قبل از اینکه بکوبیم آپارتمانش کنیم؛ صلات ظهر، ناهار خورده و نخورده، نخ سمت راستی پرده کرکره آبیه رو می‌کشیدیم که اتاق تاریک بشه. بعد همگی می‌خوابیدیم، نفری یه چادر نماز یا ملحفه می‌کشیدیم رومون.

 پنکه رو هم طوری تنظیم می‌کردیم که همینجور که می‌چرخه به همه باد بزنه.
حیاط پر از خورشید.
پر از مورچه.
پر از مگس.
دمپایی پلاستیکیا زیر آفتاب شُل و وِل بشن.
لباسا رو بند رخت گرمشون بشه.

سکوت مطلق باشه
 همسایه‌ها همه خواب باشن
 بچه‌ها فوتبالشون تموم شده و همه رفته باشن خونه‌هاشون.
فقط صدای تیک‌تیک گردن پنکه بیاد و قِرقِر پره‌هاش
 با صدای غورغور یاکریمه که تو حیاط زیر ایرانیت تخم گذاشته.